-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1388 12:23
بعد از گذشت زمانیی حدود3سال..امشب به یادم اومدی..چرا؟خیلی وقت بود که هیچ اثری ازت تو ذهنم نمونده بود..نمیدونم چرا امشب به یادت افتادم..بغض گلوم رو گرفت...بعدش خندم گرفت.بعد از 3 سال که هه آثارتو پاک کرده بودم امشب باز دیدمت.. تو ذهنم..همه روزهامون مثل یه جرقه از جلو چشام رد شدن..اول گریم گرفت ولی بعد جاشو با یه لبخند...
-
جای ننگ هستش واسه...
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 10:54
واقعا باعث ننگ هستش..اینکه بری تو یه مجلسی که همه بزرگای جهان اونجا هستن و تو هم قرار چند دقیقه ای صحبت کنی به عنوان کسی که قراره تاریخ و تمدن یک کشور رو به دیگرون معرفی کنه..کسی که به عنوان بالاترین مقام یه کشور هستش..کسی که تو حرفاش جز قتل و کشتار چیز دیگه ای نیست..بری بالا و ببینی همه به خاطر اینکه نمی خوان ریختتو...
-
بازگشتم...ضعیفتر از همیشه
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:02
بالاخره بعد از حدودا 2 سال....اومدم تا چند خطی بنویسم..نه واسه کسی..یا چیزی..واسه خودم..هرچند آخرین پستم به خودم گفته بودم دیگه وارد بلاگ اسکای یا هر وبلاگ دیگه ای نمیشم...اما چیکار میشه کرد..انسان موجود ضعیف النفسی هستش و نمی تونه جلوی خئاسته هاش رو بگیره..نه واسه اینکه به چیزی که می خواهد برسه..واسه اینکه شاید کمی...
-
ترم جدید مبارک دانشجویان باد
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 15:05
چرخه پوچ زندگی همچنان ادامه داره...بدون هیچ هدف...بدون هیچ سر انجام..بدون هیچ عشق به زندگی.فقط مشغول کارهای پوچ روزمره هستیم و هیچ هدف قابل قبول و قابل تحسینی نیست.وضعمان همانند روزهای نیمه سرد پائیزی هست که نه میشه گفت سرده و نه میشه گفت گرم...اما با این حال زیباییهای خاص فصل پائیز هم قابل تمجید هستش.اینکه همه برگها...
-
در توضیح پست قبلیم باید بگم:
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 22:12
با سلام. امروز بالاخره بعد از مدتها یه وقتی گیر آوردم تا بتونم چند خط بنویسم هر چند هیچ امیدی نیست . بعد از امتحان هایی که همشون رو با نمرات خیلی افتضاح پاس کردم کمی وقت پیدا کردم تا بتونم بشینم و کمی فکر کنم ه خودم برسم البته فعلا نه از لحاظ ظاهری شاید بشه گفت کمی از لحاظ روحی تونستم خودم رو جمع و جور کنم و بتونم کمی...
-
به چه دلیل؟؟؟!!!
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 09:32
برای چه زنده ام؟به چه دلیل نمی میرم؟تا کی باید زجر کشید؟ زجر این دنیا کثافت و پست که انسان هایش کثیف تر از خوک و پست تر از آب بینی گوسفند هست.انسانی که میل جنسی او بیشتر از یک اسب است حال تفاوت بین این دو موجود آن است که اسب قدرت ادراک چندانی ندارد حال در بعضی جاها ادراک اسب از انسان هم بیشتر است...خیلی...
-
جشن و شادی و پارتی به مدل دانشگاه اورمیه
شنبه 18 آذرماه سال 1385 09:34
روز 14 آذر سال 1329 بود که به خاطر بسته شدن کنسول انگلیس در تهران تنی چند از وزرای انگلیس وارد ایران شدند و به همین خاطر تظاهراتی در سراسر ایران برپا شد.....این تظاهرات به خصوص در دانشگاهها بیشتر از سایر مکانها بود و در همین ایام بود که چندین نفر از دانشجویان به شدت زخمی شدند و یک نفرهم جان خود را از دست داد...فکر کنم...
-
افکار پریشان یک توهم
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 10:22
میشه گفت که ما انسانها واقعا وجود خارجی داریم؟؟ آیا نمی تونیم بگیم که ماها توهمی بیش نیستیم؟اگر توهم نیست چرا بشر به هر چیزی که در توهمات خود دارد می رسد؟ توهم پرواز، توهم اینکه روزی به ماه برسد، توهم اینکه روزی بتواند همانند خود را بسازد،توهم بمب اتم...اینها همه و همه توهماتی بیش نبودند روزی...و اینکه روزی جرم را...
-
چارلز بوکوسکی
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 12:06
درون این در حالی که صورتهای گچی لبخند می زنند در حالی که خانم مرگ می خندد آسانسورها از کار میافتد و مناظر سیاسی محو می شود در حالی که پسرک پادوی سوپر مارکت لیسانس می گیرد و ماهی های روغنی طعمه های روغنی شان را تف می کنند و خورشید پوشیده شده است این گونه زاده شدیم درون این درون این جنگل های محتاطانه درون دیدرس پنجره...
-
توضیحاتی در مورد فمینیست
سهشنبه 16 آبانماه سال 1385 10:09
می خوام در مورد فمینیسم حرف بزنم. تفکراتی که در مورد اون حرف ها و حدیث های زیادی زده میشه البته تحقیقات خود من هم در موردش خیلی ناچیز هستش و دوست دارم با نظرات دوستانم این اطلاعات ناچیزم رو کمی جامع تر کنم. ببینید دوستان من به این اصل معتقد هستم که آقا جای خودش رو داره و خانوم جای خودش رو. ببینید عین این میشه که یه...
-
خیام شناسی قسمت اول
جمعه 12 آبانماه سال 1385 11:35
امروز می خوام به قول دوست عزیزم از مغزم بنویسم. می خوام در مورد یکی از شخصیتهای ادبی کشورمون که در موردش ابهامات زیادی هستش کمی صحبت کنم تا موضوع هم برای من و هم برای احیایا خواننده ها کمی روشن تر بشه. قصد دارم درمورد شاعر، منجم، ریاضیدان، قیلسوف و کسی که تقویم خورشیدی رو به شکل امروزی در آورد صحبت کنم.شخصیت مورد نظر...
-
قسمت پنجم
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 16:30
هاینریش: نانوا، دروغ می گویی. تو راست و دروغ را به هم می آمیزی تا مردم را گمراه کنی . ناستی: آیا ادعا می کنی که خداوند این مرگها و این رنجهای بیهوده را روا می دارد؟ من میگویم که ذات از همه اینها منزه و مبراست. هاینریش ساکت می ماند. زن: پس خدا نمی خواست که بچه م بمیرد؟ ناستی: اگر این را می خواست آیا او را می آفرید؟ زن:...
-
قسمت چهارم
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 10:51
ناستی: این کشیش کیست؟چرا مثل دیگران محبوس نیست؟ هاینتز: مگر اورا نمی شناسی؟ ناستی: آها! هاینریش است. چقدر عوض شده است!به هر حال فرقی نمی کند، می بایست او را هم محبوس کرده باشید. هاینتز: فقرا دوستش می دارندچون مثل آنها زندگی میکند.اگر او را حبس می کردیم مردم ناراضی می شدند. ناستی: این مرد از همه خطرناکتر است. زن : (...
-
قسمت سوم
جمعه 17 شهریورماه سال 1385 12:21
صراف: چرا آنچه می خواست به او ندادید تا خشمش فرو بنشیند؟ اسقف اعظم: کنراد همه چیز را می خواست. صراف: خوب از کنراد بگذریم. کنراد حتما متجاوز بود که شکست خورد. ولی شهر شما ورمز.... اسقف اعظم: ورمز گوهر مراد من، ورمز محبوب و نظر کرده من، ورمز این شهر ناسپاس همان روز که کنراد از مرز می گذشت شورش کرد. صراف: بد کرد و خطا...
-
قسمت دوم از پرده اول
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 23:19
اسقف اعظم: (سخن او را می برد)نه, نه! احتیاج به شرح و وصف ندارد! اصلا ندارد. وقتی که پیروزی را شرح بدهند معلوم نمیشود که فرقش با شکست کدام است. همین قدر بگو آیا پیروز شده ایم. سرهنگ: یک پیروزی شگفت, نمونه جلال و جمال. اسقف اعظم: برو باید شکر خدا را به جا بیاورم.(سرهنگ بیرون می روداسقف اعظم به رقص در می آید) فاتح...
-
پرده اول مجلس اول(قسمت اول)
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 14:15
پرده اول مجلس اول طرف چپ میان زمین وهوا تالار کاخ اسقف اعظم دیده می شود طرف راست خانه ی اسقف و برج وباروی شهر ورمز( worms ) قرار دارد. فعلن فقط تالار کاخ اسقف اعظم روشن است. بقیه صحنه در تاریکی است. صحنه یگانه اسقف اعظم: ( پای پنجره) آیا خواهد آمد ؟ بارالها دست رعایای من تصویر مرا از روی سکه های طلا ساییده است ودست...
-
درباره نمایشنامه
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 14:12
درباره نمایشنامه: شیطان وخدا ( Le Diable et le Bon Dieu ) نخستین بار در سال 1951 در پاریس به صحنه در آمد. نقشهای اصلی آن را پیر براسور( گوتز) و ژانویلار( هاینریش) و هانری ناسیه (ناستی) و ماریا کازارس(هیلدا) بر عهده داشتند. حادثه در قرن شانزدهم در آلمان روی میدهد: قرن جنگهای مذهبی در سرزمین بلوای همیشگی وحکومت خانخانی....
-
معرفی خودم
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 12:10
این دومین پست من هستش. من قصد دارم تو این وبلاگ یه چند تا کتاب رو بذارم تا هم خودم متن کامل کتاب رو داشته باشم و هم چون این کتابها قدیمی و کمیاب هستن هر کسی که خواست بتونه از این کتابها استفاده کنه. کتابی رو که فعلا قصد دارم بذارم کتابی هست با نام شیطان و خدا اثر نویسنده معروف ژان پل سارتر. چون این کتاب کم پیدا هستش و...
-
اولین یادداشت...
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 10:47
مردی حیرت زده به صحرائی که زیر قدمش گسترده است مینگرد. تا چشم کار میکند صحراست، صحرائی بی سر و بن، صحرائی بی حد و نشان، بی آغاز و بی انجام، هردم جنبنده هایی از کرانه افق بیرون می آیند، خرد و کلان بی قواره و بی موزون ، زشت و زیبا ، جنبنده های گوناگون در صحرا پراکنده میشوند، پراکنده می شوند که بجان یکدیگر افتند . غریو...