اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

جشن و شادی و پارتی به مدل دانشگاه اورمیه

روز 14 آذر سال1329 بود که به خاطر بسته شدن کنسول انگلیس در تهران تنی چند از وزرای انگلیس وارد ایران شدند و به همین خاطر تظاهراتی در سراسر ایران برپا شد.....این تظاهرات به خصوص در دانشگاهها بیشتر از سایر مکانها بود و در همین ایام بود که چندین نفر از دانشجویان به شدت زخمی شدند و یک نفرهم جان خود را از دست داد...فکر کنم در سال 56 بود که به خاطر بزرگداشت این روز و این دانشجو روز 16 آذر را مبنای روز دانشجو قرار دادند و تا به امروز همه ساله جشن گرفته می شود..حالا دلیلم از گفتن این حرفها چی هستش؟؟؟؟؟

.....عرض به خدمت دوستان... جریان از این قرار هستش که در حوالی همین سالها بود که روز پنشنبه 16 آذر بودش و یه همان مناسبت جشنی خودمانی در یکی از سینماهای خصوصی اورمیه البته سینما تربیت نه ها.....!!!!!! که در این جشن خودمانی حدود 600نفر از دانشجوها و غیر دانشجوهای عاشق شرکت داشتند جانم به عرضتان برساند که جشن خوبی بود ولی ما که چیزی غیر از چند تا کلاه سفید به سر و پارچه به دور کمر و سینه و ... و نماینده....نه نمایندگان مراجع مختلف و صدای جیغ جیغ یک خانم که ظاهرا دوست دختر یکی از دوستانمان بود !!!رو ندیدیم و نشنیدیم.در این مراسم بی ریا و خودمانی بود که ما به چند نکته جالب پی بردیم.....اینکه هر کی یه تیکه پارچه ناخوانا زده بود سمت چپ سینه اش که فکر کنم می خواست انتحانات نهایی بده ولی حالا این موقع سال امتحان داریم و من خبر ندارم؟؟؟؟؟نمی دونم چرا همه این آدما ریش بسیار گیرا و جذابی داستند و قیافه اکثر این افراد شبیه به هم دانشگاهی های!!!! مابودن طوری که من خیلی مایل به لمس و ورداشتن تهفه ای از ریشها شدم...

حالا قضیه این ریش رو اینجا بزاریم بریم ببینیم چی به سر جمع خودمانی ما اومد...من که رفتم پیش دوستان نشستم و دیدم چن نفری دارن از ما فیلم برداری می کنن..خوشحال شدم و مدلهای مختلفی را به کمک دوستان و آشنایان گرفتیم طوری که همه ما را نگاه کردند.در اینجا بود که به یه نقطه جالب پی بردم اینکه ما چقدرررررررررر مشهور هستیم و خبر ندارین و همه از ما امضا می خواستن و اثر انگشت می گرفتن!آنقدر معروف بودیم که همه موبایل ها و دوربین ها به سمت ما و دوستانمان بود حالا نوبت رسید پخش و اجرای موزیک که این قسمت از برنامه به خوبی و خوشی ادامه داشت تا اینکه چند نفر از دوستان مذکور با لحنی مناسب مادرشان به ما گفتند که از دوستانتان فیلم برداری نکنید و ما هم که اهمیتی به دوستانمان قائل نبودیم ادامه دادیم و آن دوستان دیگرمان هم باز به فیلم برداری از ما ادانه دادند.

....خوب به عرض عزیزان بهتر از جانم برسانم که گردش روزگار به این ترتیب بود که نیروهای محترم ناجا یا به قول خودمان یگان ویژه بنز سوار هم وارد جشن ما شدند. خوب آزادی یعنی این دیگه...همه تو جشن دانشجویی شرکت می کنند مگر دانشجویان...البته نمی دونم چرا آن مامورین محترم هم نسبت به ماها علاقه داشتند چرا که به چند نفر تعارف سوار شدن به ماشین های شخصی بنز خود را کردند و چون آن دسته از دوستان کمی تعارفی بودن با زور و اسرار سوار شدن.ما هم می خواستیم سوار شیم اما نذاشتن و گفتن انشاالله دفعه بد ما هم سر به روی سینه برگشتیم سر جای اولمون.حالا بگم بهتون که از اول تا آخر مراسم فیلم برداری از ما و از کسانی که حالا با خواهرشون(شاید هم همکلاس یا روم به دیوار دوست دخترشون) حرف میزدن ادامه داشت..احتمالا این فیلم بردارها دنبال یه سوژه خوب برای مجله دانشگاه بودن نه؟؟اگه این طور باشه من و دوستانم رو تو صفحه اول مجله میزارن توصیه می کنم حتما این مجل رو بخرین و بخونید و بخندید.........!!!!!!راستی یه مهمونی هم قراره یکشنبه مورخ19/9/1385 ساعت 11 در ساختمان دانشگاه سما برگزار شه که قضیه این مهمونی رو میگم بهتون....قضیه از این قراره:عرض به خدمت برسونم که یه تابلویی با این عنوان کنار نرده های ورودی در نصب شده که:از این به بعد سیستم امر به معروف و نهی از منکر خانمها توسط خوهران بسیجی انجام می شود و برادران حق هیچ گونه توهینی ندارند...!!!!!من که نمیدونم چه ارتباطی داره به پارتی روز یکشنبه اگه می دونید شما بگید.......!!! حالا قراره پارتی از ساعت 11 شروع شه و احتمالا باز همان فیلم برداران توی سینما تربیت بیان و از ماها فیلم برداری کنن...ما چه معروف شدیم و بیشتر معروف می شیم نه؟؟!!!!

خوب اگه من از این پارتی سالم بیرون بیام که هیچ اگه نه شما بدونید که من و دوستانم کاری نکردیم که به خاطر اون ازمون فیلم برداری شه...اگه سالم بودیم و تو دانشگاه بودیم تا پست بعدی اگه نه بای........

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افکار پریشان یک توهم

میشه گفت که ما انسانها واقعا وجود خارجی داریم؟؟ آیا نمی تونیم بگیم که ماها توهمی بیش نیستیم؟اگر توهم نیست چرا بشر به هر چیزی که در توهمات خود دارد می رسد؟ توهم پرواز، توهم اینکه روزی به ماه برسد، توهم اینکه روزی بتواند همانند خود را بسازد،توهم بمب اتم...اینها همه و همه توهماتی بیش نبودند روزی...و اینکه روزی جرم را بدون نیاز به جرم منتقل کند. اینکه بتواند به خدایش برسد....مطمئنن روزی فرا می رسد که به همه توهمات درونی خودم می رسد اینها همه در صورتی به انجام می رسد که بشر در یک فضای غیر مادی به سر برد نه فضای مادی محدود که در آن همه چیز حتی زمان محدود است.در شرایط ایده آل است که می تواند به خواسته های درونی خود جامه عمل بپوشاند. از کجا معلوم روزی بدون نیاز به سفینه و در یک لحظه بتوان به هر نقطه از فضای لایتناهی رسید؟ همه اینها مسائلی هست که نمی توان در یک فضای کاملا مادی حل کرد. تصوری مبنی بر اینکه همه ما در یک توهمی همانند خوابی داراز باشیم نه یک زندگی واقعی و همرا با الرحمن و الله واقعی.چرا که از لحاظ زیست شناسی هم می توان به این مسئله پی برد زیرا همه جهشها و تحرکات بصورت کاملا تصادفی و بدون هدف هستند و مسیر مشخصی ندارند و می توان همه چیز را تصور کرد.شاید توهماتمان خارج از حیطه و دسترسمان باشد ام روزی به واقعیت می رسد..نه اینکه پرواز روزی ناممکن به نظر می رسید.اگر زمانی معادل صد سال را برای فاصله بین ساختن اولین هواپیما و امروز در نظر بگیریم که چنین هواپیماهایی ساخته می شوند در مقابل عمر زمین،عمر کائنات پشیزی بیش نیست...یعنی به سرعت یه چشم به هم زدن...حالا هی بگوئیم که روزی آقایی ظهور خواهد کرد و همه را خواهد کشت و حکومت عدل را با قتل و کشتار به زمین تحویل خواهد داد.تا کی باید این توهمات نابخردانه را به مغز ما تزریق کنند؟؟؟ تاکی باید در جاهلیت ماند؟ تا کی...؟؟؟ تا کی باید پیغمبری را که به قولی چهل همسر دارد با جانشین جعلی با نام علی که سیزده همسر دارد را قبول کرد؟؟؟تا کی باید دینی را که برای شراب خواری گناه قائل است اما برای هم خوابی با همسران گناهی نمی داند بلکه ثواب می داند با همه همسران هم خواب شد را قبول کرد؟ من جوابی در قبال سوالهای خودم دارم.....اینکه همه ما همانند بچه هایی می مانیم با این تفاوت که....بدتر از آنها هستیم.بحث رو 180درجه تغییر دادم.........

مرگ دست کیست؟زندگی دست کیست؟ اینکه شب هنگام چه خواب و رویایی ببینیم دست کیست؟ یا اینکه چه هنگام از خواب بیدار شویم دست کیست؟؟؟اینکه امشب برای همیشه بخوابیم....فردا صبح برای همیشه بیدار شویم...در اینکه این زندگی کثیف جهانی فانی است شکی نیست و کسی اگر شک کند مشکل دارد ام در اینکه آیا اصلا این زندگی وجود دارد چی؟ کسی  می تواند با قطعیت بگوید؟؟؟؟ اینکه هم به فنا می رویم واقعیتی است کثیف و مشکل...اینکه عاقبت این زندگی بشری چیست بدتر...آما آیا اینکه بشر زندگی دارد حقیقت دارد....خیلی سردرگم شدم این روزها و خیلی بیشتر قاطی کردم....شدیدا نیاز به یه محل آرام و ساکت برای فکر کردن دارم تا شاید بتونم این سوالاتی رو که تو این چند روزه برام پیش اومده رو حل کنم چون با چند نفر که در میون گذاشتم نتونستن کمکی کنن. البته مشکل از من هستش که حرف هیچ کسی رو غیر از خودم رو قبول ندارم. امیدوارم تو پست بعدی این همه قروقاطی و آشفته و پریشان حال نباشم......همه از اینکه بمیرن می ترسن ولی من از اینکه اصلا زندگیی وجود نداشته باشه...از اینکه همه ما تو خواب باشیم.....

 

 

 

و این هم یه عکس از کارهای خودم.....