اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

بعد از گذشت زمانیی حدود3سال..امشب به یادم اومدی..چرا؟خیلی وقت بود که هیچ اثری ازت تو ذهنم نمونده بود..نمیدونم چرا امشب به یادت افتادم..بغض گلوم رو گرفت...بعدش خندم گرفت.بعد از 3 سال که هه آثارتو پاک کرده بودم امشب باز دیدمت.. تو ذهنم..همه روزهامون مثل یه جرقه از جلو چشام رد شدن..اول گریم گرفت ولی بعد جاشو با یه لبخند ساده عوض کرد..میدونم الان تو هم به فکر من هستی..اما چیز جایی حدود1500کیلومتر اون ورتر..جایی بین دریای..خلیج همیشه ایرانی..جایی که دورتادورش آب هستش..یه جای لعنتی به اسم....بی خیال..!میدونم امشب تو هم به ماه نگاه میکنی و به من فکر میکنی..به همین چیزایی که من می نویسم و فکر می کنم..همین ماه رو میبینی که من هم میبینمش..کاش فقط یه بار دیگه می شستی کنارم و سرتو میزاشتی رو بازوم و با چشای قهوه ایت نگام میکردی می گفتی چشات چه رنگی هستن..کاش یه بار دیگه بهم غر میزدی..منم واسه اینکه از دلت در بیارم..با شوخی می گفتم بهت شکلات کاکائو..کاش فقط یه بار می تونستیم کنار هم باشیم..تا بتونم بهت بگم کوچولوی من تا آخر عمر باهاتم..اما حیف..نه تو و نه من نتونستیم..اول من..بعدش هم تو...الان می دونم چقدرررر اذیتت کردم..بعد از3سال وقتی کامنت هاتو خوندم...تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم..انتظار نداشتم بعد از 2سال از تمومی دوستیمون واسم کانت بزاری..اونم وقتی یکی دیگه به طور کاملا جدی تو زندگیت هست..میدونم یه روزی این رو می خونی...ولی حیف دیگه اون موقع نه من هستم نه تو..از آخرین باری که دیدمت حدودا یک سال می گذره...نه بیشتر...آخرین بار واقعا واسم بی اهمیت بودی..اما نمیدونم امشب چی شد خیلی دلم واست تنگ شد..می دونم امشب تو هم همین حس رو داری...وگرنه چطور میشه..چیزی که 3سال پیش تموم شده باز شروع بشه؟چه حس عجیبی دارم..نه ناراحتم..نه خوش حالم..نه گریه دارم و نه خنده...فقط دلتنگی شدیدی دارم که داره می کشه منو...داره خفم میکنه..نمیدونم بغض هستش یا دلتنگی...هر چی هستش خیلی حس بدی هستش..یادش بخیر..گزارش هامون...تو می نوشتی و استادامون همیشه میدونستن و 0.5نمره از هر دو تامون کم میکردن..یادته؟خانم حاجیلاری..آقای باقری..اولین ترم من تو دانشگاه ...و بهترین ترم من هم همون ترم بود...!دوست داشتم فقط یه بار کنارم بودی و بغلت می کردم و انقد فشارت می دادم تا نفست بالا نیاد و بهت بگم کنارت هستم تا ابد..!اما نه من و نه تو لیاقت این رو نداشتیم...حیف که خیلی دیره..اون موقع که لازم بود احساساتم رو نشونت بدم انقد غرور داشتم که نمی تونستم بگم الان همه که این حس رو بدست آوردم دیگه تو نیستی...وقتی دوست می داریم لجبازی می کنند وقتی دوستمان می دارند کوتاهی می کنیم! هرجا که هستی خوب و خوش سرحال و قشنگ باشی خانوم دکتر ! تو هم اگه این حس رو داشته باشی همین الان داری واسم مینویسی . و مطمئنم که همینطور هستش ..

جای ننگ هستش واسه...

واقعا باعث ننگ هستش..اینکه بری تو یه مجلسی که همه بزرگای جهان اونجا هستن و تو هم قرار چند دقیقه ای صحبت کنی به عنوان کسی که قراره تاریخ و تمدن یک کشور رو به دیگرون معرفی کنه..کسی که به عنوان بالاترین مقام یه کشور هستش..کسی که تو حرفاش جز قتل و کشتار چیز دیگه ای نیست..بری بالا و ببینی همه به خاطر اینکه نمی خوان ریختتو ببینن از اتاق میزنن بیرون...به سمتت دماغ مصنوعی دلقک پرتاب میشه...و تنها کاری که تو میکنی اینه که اشهد میخونی...باعث ننگ هستش کسی که نمیانده یه عده آدم بی خاصیت مثل خودم هستش این طور گندی بالا بیاره و من و تو سرمون مثل کبک بکنیم تو برف و ازکونمون خبر نداشته باشیم...باعث ننگ هستش که کسایی هم که همراه اون نماینده هستن تو همون جمع به خاطر گندهایی که بالا میاد کف میزنن و همه دوربین های خبر گذاری ها به سمت اونا می چرخه به عنوان همراهاان بالاترین مقام یه ملت...ما ها چقدر باید احمق و خر باشیم که صدامون در نیاد...آبروی یه ملت..یه تمدن2500 ساله...یه تمدن اسلامی1400ساله...یه ملتی که روزگاری حرفی واسه گفتن داشتن به دست آدم بی عضه ای به باد فنا بره..ومن و توی بی غیرت مثل موش از نرس گربه یه گوشه کز کنیم..ای کسانی داد میزنید ارق ملی...تمدن اسلانی...کجا هستید؟بیشتر از این باید به هیکل یه مملکت ریده بشه؟جدا اون فرد تو اون شرایط که همه سالن رو ترک کردن چه احساسی داشت؟مطمئنم افتخار می کرد..به این که تونست در عرض30 دقیقه یه مملکت رو...70میلیون انسان رو...2500 سال تاریخ و تمدن رو....با چرندیاتش با خاک یکی کرد...اسرائیل نباید از نقشه محو بشه..اون ملتی باید محو بشن که یه بچه14 سالشونو به خاطر نوشتن یه شعار لعنتی 10روز با شدیدترین ابزار شکنجه میدن...اول ملتی باید از ریشه نابود بشه که دختراشونو به قیمت100دلار به اعراب می فروشن..اون مردمی باید ریشه کن بشن که روی مخازن نفت نشتن و بنزین رو وارد میکنه و با این همه پول حاصل از فروشش نفت..یه پیره زن60 ساله هر شب مجبوره یه کیسه 60 کیلویی از نان خشک و کاغذ باطله رو این ور اون ور میکشه تا بتونه واسه پسر بچش یه جفت کفش بخره تا بپش بتونه بره مدرسه...من یاد حذف بشم...تو باید ریشه کن بشی..نه کس دیگه...همه روزه این صحنه هارو میبینیم ولی حیف... مائیم حرف از حقوق بشر میزنیم؟مائیم دم از عدل علی میزنیم؟علی اگر بود علی بود...حسین اگر بود با72تن به جنگ با یزید رفت نه من و تو...پس قبول کن..ما باید از روی نقشه حذف بشویم..مائیم که باید2500سال تمدن رو به زیر خاک کنیم..نه کس دیگر...چشمها را باید شست..جور دیگر باید دید...