اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

به چه دلیل؟؟؟!!!

برای چه زنده ام؟به چه دلیل نمی میرم؟تا کی باید زجر کشید؟ زجر این دنیا کثافت و پست که انسان هایش  کثیف تر از خوک و پست تر از آب بینی گوسفند هست.انسانی که میل جنسی او بیشتر از یک اسب است حال تفاوت بین این دو موجود  آن است که اسب قدرت ادراک چندانی ندارد حال در بعضی جاها ادراک اسب از انسان هم بیشتر است...خیلی بیشتر...!انسانی که میل زیاده خواهی او از یک کلاغ سیاه هم بدتر و کثیف تر است. حال آنکه کلاغ چند برتری نسبت به انسان دارد... کلاغ سیاه بیش از 120 سال عمر چندش آورد دارد ولی انسان چیزی حدود 70 سال یا کمی بیشتر کمتر متعفن دارد....تا کی باید منتظر مرگ نشست؟منی که قدرت خودکشی هم ندارم و آنقدر سطحی به این مسائل می نگرم که این دست نوشته ها را مینویسم. برای که زنده ام؟؟برای که می نویسم؟؟شاید کسی ارزش ایم که برای او زنده باشم را داشته باشد اما مطمئنا این شخص یک انسان و خصوصا یک فرد مونث نیسه و نخواهد بود و از من هم پست تر است،از اسب هم پست تر، از کلاغ هم افزون طلب تر شاید به قول نیچه یک ابر انسان و شاید برا هم به قول اویک حیوان سست بسته ، اما هرچه هست خداییانش از من بالاتر خواهد بود.

زندگی 10 سال اولش را حول افکار پریشان و مسخره کودکانه می گذرد بعد زمانی که به تفاوت کثیف بین مرد و زن،دختر و پسر،انسان و حیوان پی بردیم مسخره تر نظر می کن، بعد از چند سالی تحصیل می بینم که از کلاغ هم وضع وخیم تری دارم،بعد از تحصیلات دانشگاهی و چند نزدیکی با جنس مخالف اورا کثیفتر از خودم و دیگر موجودات یافتمحتی کثیف تر و مشمئز کننده تر از اسب و خوک و کلاغ.اسبی که در همه جا با هر همنوع دیگری نزذیکی می کند.نزدیکی های کثیف تر از چرک دماغ گوسفند. سر به تن نبودن بهتر از سر به سینه بودن،آینده را ساختن؟؟؟یعنی چه؟؟؟کدام آینده؟کدام وجود آورنده؟کدام وجود آوردن آینده بدست خود انسان؟یا هر چیز و شخص دیگری؟مگر غیر از مرگ آینده ای هم هست؟شاید هم باشد اما کثافت تر از آن در زندگی پست بشری نیست.این نوشته ها واقعیاتی درونی و برخاسته از مغز یک فرد نخاله و زباله جامعه شاید هم یک فرد بظاهر خوشگذران بدون مشکل که در همه حال با همه خوبان و بدان خوب تا میکند است. اما این که کی می میرد برایش خیلی مهمتر از این نوشته ها و زندگی اش هست.این که هنگام مرگ در بستر خوکی کثیف باشد.اینکه در هنگام مرگ در کنار خوکی کثیف با چرکهای کثیف تر از اسب و کلاغ بخاک سپرده شود.هر چند خاک هم چنین موجود پستی را قبول نمیکند و او را در کمتر از 40 روز از بین می برد تا شاید از شر آن رها شود. مسخرگی های زندگی و کثافت های آن بیش از این چند خط و نوشته است مسخره گی هایی شاید ساختگی شاید واقعی و شاید کاملا توهم....ولی بهرحال وجود دارند. چرخه ای پوچ که مولانا: از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر ننماید وطنم عاقبت خاک گل کوره گران خواهم شد. البته من نه مولانا را میشناسم و تحقیق ار افکار او دارم فقط این شعر را خوانده ام....نمی خواهم حتی یک لحظه کثافت کاریهای پست و مشمئز کننده انسان ، اسب،خوک کلاغ و دیگر موجودات بظاهر زنده را را تحمل کنم. گفته بودم جرائت راحت کردن خود را هم ندارم پس ترسو تر از یک موش کثیف هستم کمتر از یک مورچه در برابر سایر بظاهر زنده ها پریشان تر از یک جغد که در نیمه شب سر و صدا راه می اندازد و برای رسیدن به اهداف پست تر از فضولات حیوانی حاضر به انجام هر کاری هست.انسان در مواقع دلتنگی گریه ای کثیف تر از آب دهان سگ می کند که دلش آرام شود پس دلش هم کثیف تر از فضولات خوک هست که در مواقع گرسنگی آن را می خورد. دل انسان هم در هنگام گرسنگی می گرید و آن فضولات را می خورد.تف به این زندگی کثیف تر از زندگی حیواناتی همچون اسبو خوک و گاو و سگ کثیفکه آنها از ماها هم بدتر هستند.برای هم خوابی با موجودی کثیف تر از خود به هزاران دروغ و کثافت کاری دیگر دست می زند که مرا یارای نوشتن آن نیست. عشق به مرگ و فنا تنها آرزو و عشقی است دارم که ای کاش زودتر برسم. البته بعد از تحصیلات بظاهر انسان کننده ی فرد چون در این صورت از کثافت نام های دیگر دوری توان جست. حال که خود کارم هم یارای نوشتن این چرت و پرت ها را ندارد.

 

انسانی که برای شناختن کثافتهای درونی اش حاضر است همه چیزش را بدهد. هر چند چیزی جز چند تکه استخوان و گوشت و قسمتی گوشت متراکم که ظاهرا آن را مغز نامیده اند و مکان تامل و تفکراتش هستش تفکراتی که منجر به مسخ انسان حیواناتی همچو پیش گفته می شود. مگر چند تکه چوب و آهن و پلاستیک ارزشی کمتر از گوشت و استخوان دارد؟؟انسان چه برتری نسبت به خرگوش دارد؟خرگوشی که محضر شهوت پرستی و زاد و ولد هست؟انسانیکه همچون خوک روی فضولات خود می خوابد و می نشیند انسانی که چند صباحی در این دنیای کثیف تر از خود فقط به فکر زاد و ولد کثافت کاری های بدتر از آن است. تا جایی که برخی از این انسانها به نزدیکی های کثیف خود با دیگران افتخار می کنند.آن انسانها آیا تا به حال با اسبی هم خواب و هم خوراک شده اند؟با خوک چطور؟؟مسلما نه ولی آیا این را می دانندکه ما انسان هی هیچ تفاوتی با آن حیوان بظاهر پست نداریم؟؟؟پسر بچه ای بودن با یک خوک یا اسب را بیشتر از بودن با یک دختر بچه را دوست دارد حال آنکه چند سال بعد تفکراتش در این مورد بطور کامل عوض می شود. به کسی دل می بندد و نام این رابطه پست تر از....را عشق می نامد. این عشق بین بچه کودک و بچه خرگوشش هم هست و هر دو عاشق یکدیگر هستند.خداییان هر دویشان چیزی نیست جز خوردن و خوابیدن و آشامیدن و با هم بودن....