اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

اگزیستانسیالیسم

نوشته های پراکنده

قسمت چهارم

ناستی: این کشیش کیست؟چرا مثل دیگران محبوس نیست؟

هاینتز:مگر اورا نمی شناسی؟

ناستی:آها! هاینریش است. چقدر عوض شده است!به هر حال فرقی نمی کند، می بایست او را هم محبوس کرده باشید.

هاینتز: فقرا دوستش می دارندچون مثل آنها زندگی میکند.اگر او را حبس می کردیم مردم ناراضی می شدند.

ناستی:این مرد از همه خطرناکتر است.

زن:(چشمش به کشیش می افتد)کشیش!کشیش!(کشیش فرار می کند. زن فریاد می زند)به این تندی کجا می روی؟

هاینریش: من دیگر چیزی ندارم که صدقه بدهم. هیچ چیز، هیچ چیز ندارم! هرچه داشته ام صدقه داده ام.

زن:این دلیل نمی شود که وقتی صدا می زنم فرار کنی.

هاینریش:(خسته و ناتوان به سوی او می آید) گرسنه ای؟

زن: نه.

هاینریش:پس چه می خواهی؟

زن: می خواهم برای من توضیح بدهی؟

هاینریش:(به تندی) من هیچ چیز را نمی توانم توضیح بدهم.

زن: تو اصلا می دانی چه می خواهم بگویم؟

هاینریش:خوب بگو ، بگو. زودباش . چه چیز را باید توضیح بدهم؟

زن:چرا بچه مرد؟

هاینریش:کدام بچه؟

زن:(با خنده نیمه کاره) بچه من ای بابا کشیش خودت دیروز او را زیر خاک کردی: سه ساله بود و از گرسنگی مرد.

هاینریش:خواهر، من خسته ام تو را به جا نمی آورم. من صورت و چشم همه زنها را یکسان می بینم.

زن: چرا مرد؟

هاینریش:نمی دانم.

زن: مگر تو کشیش نیستی؟

هاینریش:چرا، هستم.

زن: پس اگر تو نتوانی کی می تواند برای من توضیح بدهد؟(مکث)اگر حالا خودم را بکشم گناه است؟

هاینریش:(با قوت) بله، گناه بزرگ.

زن: من هم همین فکر را می کردم. اما نمی دانی چقدر دلم می خواهد بمیرم. میبینی که باید برایم توضیح بدهی.

 

      لحظه ای به سکوت می گذرد. هاینریش دست روی

          پیشانی می کشد و به خود فشار می آورد.

 

 

هاینریش:هیچ چیز بی اجازه خدا روی نمی دهد و خدا نیکویی محض است پس هر چه روی میدهد نیکوست.

زن: نمی فهمم.

هاینریش:تو هر چه بدانی خدا بیشتر می داند: آنچه در چشم تو بدی است به چشم او خوبی است، زیرا او عواقب امور را می سنجد.

زن: خودت اینها را می فهمی؟

هاینریش:نه، نه! من نمی فهمم! من هیچ چیز نمی فهمم!نه می توانم و نه می خواهم که بفهمم. باید اینمان داشت !ایمان!ایمان

زن: (با نیشخند)تو می گویی که باید ایمان داشت، ولی پیداست که خودت به آنچه می گویی ایمان نداری

هاینریش: خواهر آنچه گفتم در این سه ماهه آن قدر تکرار کرده ام که دیگر نمی دانم از روی اعتقاد می گویم یا از روی عادت. ولی اشتباه نکن: من به آنچه می گویم ایمان دارم. با همه تاب و توانم با همه دل و جانم به آن ایمان دارم. پروردگارا تو خود شاهدی که حتی یک لحظه شک در دل من راه نیافته است.(مکث) خواهر فرزند  تو در بهشت است و تو روزس او را خواهی دید.

 

     هاینریش زانو می زند.

 

زن: آره کشیش، البته. ولی بهشت جای خود دارد. و من آنقدر خسته ام که دیگر یارای لذت بردن ندارم، حتی در آنجا.

هاینریش:خواهر مرا ببخش.

زن:کشیش جان چرا تورا ببخشم؟ تو که کاری نکرده ای.

هاینریش: مرا ببخش. در وجود من، همه کشیشها را ببخش، همه ثروتمندها و همه فقرا

زن:(با لحن شوخ) از صمیم دل تو را می بخشم. راضی شدی؟

هاینریش:آره حالا، خواهر بیا با هم دعا کنیم: از خدا بخواهیم که دوباره نور امید را در دل ما روشن کند.

 

در ضمن این گفتگو ناستی آهسته از پله های برج پائین می آید.

 

زن:(ناستی را می بیند، دست از دعا می کشد و با شادی می گوید) ناستی! ناستی!

ناستی:از من چه می خواهی؟

زن:ای نانوا، بچه من مرد. لابد تو می دانی چرا مرد، تو که همه چیز را می دانی.

ناستی:آره می دانم.

هاینریش: ناستی تمنا می کنم، ساکت باش. وای برحال کسانی که رسوایی به پا کنند.

ناستی:بچه تو مرد برای اینکه پولدارهای شهر ما بر ضد اسقف اعظم که ارباب پولدار آنهاست شورش کرده اند. وقتی که پپولدارها با هم می جنگند فقیرها باید کشته شوند.

زن:آیا خدا به آنها اجازه داده بود که جنگ بکنند؟

ناستی:خدا آنها را از این کار منع کرده بود.

زن:پس این مرد می گوید که هیچ چیز بی اجازه خدا اتفاق نمی افتد.

ناستی:هیچ چیز مگر بدی که از خبث طینت آدمها زاییده    می شود

 

نظرات 4 + ارسال نظر
آرمان دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:55 http://nihilist.blogfa.com

سلام دوست عزیز نظره لطفته .
امیدوارم تبادل اطلاعات خوبی داشته باشیم هر وقت آپ کردی خبرم کن.

اما در مورده نوشتت.
این اعتقاداته شخصین که یک سری باورهارو به وجود می یارن.
موفق باشی

اردشیر یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:59

سلام به دوست /از استاد عزیز شاملو هم بنویس

nashenase ashna جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:32

salam.chera engad ke be motoone adabi va romanhaye khareji ahamiat midid vase shear arzeshi gael nistid??? ba saligei ke dar entekhabe motoon darid fek mikonam sherayi ke entekhab mikonid ham bayad jaleb bashan.vase sheram vag bezaridmakhsusan sohrab va shamlu.

taboot جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:36

nesbat be sale pish kheyli dir be dir web logeto be ruz mikoni.dalile khasi dare???

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد